فرزندان

عمار یک پسر به نام محمد داشت که وی نیز در علم حدیث دانش فراوان داشت و یک دختر به نام ام حکم داشت.

با پیامبر خدا

ولادت عمار در سال عام الفیل رخ داده است. این از گفته عمار استفاده می شود:"من هم سن پیامبر خدا بودم." از این رو کسی از نظر سنی به پیامبر خدا از عمار نزدیکتر نبود. او در جوانی یار و دوست پیامبر خدا بود و امین امور شخصی و راز دار پیامبر بود. از هیچ تلاشی برای کسب رضایت پیامبر کوتاهی نمی کرد و کار به جایی رسید که او واسطه ازدواج پیامبر با خدیجه (س) گردید.

احادیث و گفته های پیامبر حاکی از عمق ایمان عمار است. در جان او این شعله زبانه می کشید که باید برای نجات دادن جامعه غرق شده در دریای تاریکیها، تلاش نماید. عمار از همان اوان همپای دعوت پیامبر خدا شد. او که به سوی یگانگی خداوند که هیچ شریکی ندارد و ایمان به خداوند عزوجل و تصدیق رسالت نبوت خود دعوت می کرد.

پیامبر در ابتدا دعوت خود را با خدیجه و علی (ع) مطرح نمود. پس از این بعضی از خواص را که امانتدار بودند و اخلاص داشتند، مانند عمار بن یاسر و صهیب رومی و دیگران از این قضیه آگاه نمود. بعد از این خداوند به پیامبر خود دستور داد که دعوت خود را آشکار نماید. پیامبر نیز از نزدیکان و عشیره خود آغاز کرد. زیرا خداوند فرموده بود:«و انذر عشیرتک الاقربین». بنابراین از علی خواست که وظیفه گرد آوردن قبیله را انجام دهد. این اولین کاری بود که پیامبر از عموزاده خود علی در آن کمک خواست. علی نیز بنی هاشم را در خانه حارث بن عبدالمطلب جمع کرد. در این روز چهل نفر یا بیشتر جمع شده بودند.

 

 

ولی ابولهب پیامبر را به جادو متهم کرد. از این رو به آنان دو دسته تقسیم شدند. گروهی دعوت را تأیید کردند و گروهی دیگر دعوت را رد کردند. گروهی خواستار آن شدند که در کنار پیامبر بایستند و او را یاری کنند که ابوطالب از زمره اینان بود و گروهی نیز خواستند که در برابر پیامبر بایستند