دوازده نفری که با ابوبکر مخالفت کردند

آنان کسانی هستند که با غضبت خلافت توسط ابوبکر به شدت مخالفت کردند. از ابان بن تغلب روایت شده که گفت :به حضرت ابوعبدالله جعفر بن محمد صادق علیه السلام عرض کردم :فدایت شوم آیا کسی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که با کار ابوبکر و نشستن او بر جای رسول خدا صلی الله علیه و آله مخالفت کند؟

فرمود:آری ، دوازده نفر با ابوبکر مخالفت کردند. از مهاجرین :خالد بن سعید بن عاص و سلمان فارسی و ابوذر غفاری و مقداد بن اسود و عمار بن یاسر و بریده اسلمی و از انصار:ابوالهیثم بن تیهان و سهل و عثمان فرزندان حنیف و خزیمه بن ثابت ذوالشهادتین و ابی بن کعب و ابو ایوب انصاری … اینان نزد علی علیه السلام آمدند و عرضه داشتند که یا امیرالمومنین کناره گرفتی و حقی را که به آن سزاوارتری رها کردی ، ما می خواهیم که برویم و این مرد را از منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله پایین بکشیم زیرا حق با توست و تو برای خلافت سزاوارتر از او هستی اما دوست نداشتیم بی مشورت تو او را پایین بکشیم .

امیرمومنان ایشان را از این کار نهی کرد تا بیهوده و به جهت قلت تعدادشان کشته نشوند سپس به آنان فرمود:اما بروید و به این مرد آنچه از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده اید باز گویید که این برای اتمام حجت بر او بهتر و برای بستن راه عذر بر او رساتر و برای دوری آنان از رسول خدا صلی الله علیه و آله در قیامت که بر او وارد می شوند مناسب تر است .

این دوازده نفر رفتند و گرداگرد منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله حلقه زدند و آن روز، روز جمعه بود. هنگامی که ابوبکر از منبر بالا رفت و… سپس ‍ عمار برخاست و گفت :ای گروه قریش و ای گروه مسلمانان … (53) آنگاه با بسیاری از فضایل علی علیه السلام و دلایل امامت او بر آنها احتجاج کرد. بسیار بدیهی است که کار او در موقعیت خطرناکی که در آن متهورانه سخن گفت تنها از مومنی خالص و استوار در دین و راسخ در عقیده که جان خود را به خدا می فروشد بر می آید و بس ..

رشادت عمار در جنگ بدر

عمار با روحیه ی بسیار بالا و شجاعت و شادابی ای کم نظیر در جنگ بدر حاضر شد. وی با دلاوری بالایش، نیروی ایمان هم رزمانش را تقویت می کرد. آورده اند بنابر تقسیم بندی رسول خدا(ص)، شتری در اختیار عمار و عبدالله بن مسعود قرار گرفته بود که آن دو، در مسیر جبهه ی بدر به نوبت بر آن سوار می شدند.

پیامبر خدا(ص) پیش از نزدیک شدن سپاه دشمن به لشکر، عمار و عبدالله بن مسعود را برای به دست آوردن اطلاعات درباره ی شمار سربازان و مقدار امکانات و ادوات جنگی و چگونگی روحیه ی لشکر دشمن، به سوی مشرکان فرستاد. آن دو با دقت و احتیاط و به گونه ای مخفیانه، خود را به لشکر مشرکان رساندند و پس از بررسی تجهیزات و قوای آنان بازگشتند.

اطلاعات عمار و ابن مسعود درباره ی سپاه مشرکان بسیار کارساز بود؛ زیرا به خوبی به نقاط ضعف و قوّت دشمن پی برده و دریافته بودند که روحیه ی سربازان دشمن و انگیزه ی آنان برای ادامه ی جنگ بسیار ضعیف است. این اطلاعات در نبرد، بسیار سودمند بود. عمار حین جنگ نیز چند تن از قهرمانان مشرک را از پای درآورد. او افزون بر آنکه «عامر خضرمی» و «حارث بن زمعه» را کشت، یکی از سرداران شجاع طایفه ی بنی عمروبن تمیم را نیز از پای درآورد. بنابر نقلی، در همین جنگ بود که «ابوقیس بن فاکه» به دست عمار کشته شد.

عمار در این جنگ، «ابوالعاص بن نوفل» را به اسارت گرفت و او را با پسر عمویش که به دست مشرکان اسیر شده بود، جابه جا کرد.

آورده اند که علی، پسر امیّه بن خلف نیز در این جنگ، بر اثر ضربه ی شمشیر عمار به هلاکت رسید.

عمار در غزوه ی عشیره

یکی از غزوه هایی که در سال دوم هجرت رخ داد، غزوه ی «عشیره» نام داشت. در این غزوه، پیامبر اکرم(ص) همراه با 150 تن، برای تعقیب کاروان قریش، به سوی سرزمین عشیره که نزدیک روستای قبیله ی بنی مدلج قرار داشت، حرکت کردند. همان جا میان پیامبر و قبیله ی بنی مدلج، پیمان صلح برقرار شد. عمار یاسر نیز در این سپاه حضور داشت.

وی می گوید:

من و حضرت علی(ع) همدم و رفیق بودیم. به پیشنهاد آن حضرت، نزد چند تن از کشاورزان بنی مدلج که کنار چشمه ای به کشاورزی سرگرم بودند، رفتیم تا چگونگی کار آنان را از نزدیک ببینیم. همان جا کنار درختان نخل و روی خاک ها دراز کشیدیم و به خواب رفتیم. ناگهان، با صدای رسول خدا(ص) از خواب برخاستیم و گرد و غبار را از تن و لباس خود تکاندیم. پیامبر وقتی امیرمؤمنان، علی(ع) را خاک آلود دید، خطاب به وی فرمود:«ای ابوتراب!» از آن روز، علی(ع) به لقب ابوتراب مشهور شد. سپس رسول خدا(ص) به ما فرمود:«آیا می خواهید شما را از بدبخت ترین مردم باخبر سازم؟» گفتیم:«آری». پیامبر فرمود:«از بدبخت ترین انسان ها، یکی سرخ پوست قوم ثمود بود که ناقه ی حضرت صالح(ع) را پی کرد و دیگری، کسی است که بر سر تو، ای علی، ضربت خواهد زد».(42)