عمار به خاطر همین روحیه انقلابی و پرخاشگر, مورد ضرب و جرح خلیفه و نگهبانان او قرار گرفت تا جایی که پهلویش شکست و به فتق گرفتار شد و از هوش رفت. او را به خانه ام سلمه همسر گرامی پیامبر (ص) آوردند. وقتی به هوش آمد، آب طلبید و وضو ساخت و نمازهای فوت شده به هنگام بیهوشی را به جا آورد. سپس چنین گفت:

خداوندا! تو را سپاس می گویم، این اولین باری نیست که در راهت شکنجه می شوم.

طایفه بنی مخزوم خشمگین نزد عثمان رفته و او را تهدید کردند که اگر عمار در اثر این ضربه از دنیا برود، جز به کشتن خلیفه آرام نخواهند گرفت.

عمار در زمان امام علی

وی در زمان خلیفه دوم, مدتی امارت و ولایت کوفه را عهده دار بود و در زمانِ مسئولیتش در این شهر, همچنان روحیه تواضع و اخلاص و ساده زیستی را حفظ کرد و کوشید تا از عدل و حق فاصله نگیرد. همین شیوه بر عده ای سنگین آمد و زمینه برکناری او را فراهم آوردند. پس از آن وی دوباره به مدینه برگشت و در کنار علی(علیه السلام) ماند و از دانش و کمالات او بهره گرفت.

عمار یاسر, در سنگر نهی از منکر, تلاشی چشمگیر داشت و در دوره خلیفه سوم نسبت به سوءاستفاده های وابستگان خلیفه از بیت المال انتقاد و اعتراض می کرد و به خاطر همین رفتارش مورد خشم دولتمردان قرار گرفت و آزارش دادند, چون حریف زبان صریح و حق گو و انتقادگر وی از انحرافات و خطاها نبودند.

عمار, معیار حق بود. رسول خدا(ص) فرموده بود:عمار با حق است و از آن جدا نمی شود. از این رو در بروز فتنه ها وقتی کار بر مردم مشتبه می شد, نگاه می کردند عمار در کدام طرف است, همان جبهه را جبهه حق می دانستند. در نبرد صفّین نیز, وجود عمار در میان لشکریان امیرالمؤمنین(علیه السلام) دلیلی بود بر اینکه این سو حق, و جبهه مقابل, باطل و ستمگر است.

عمار در دوران خلافت علی(علیه السلام) سالخورده بود, اما جواندل, با نشاط و پر تلاش بود. وی در دوران حکومت علوی, رئیس نیروهای انتظامی در مدینه شد. پس از فتنه گری های معاویه در شام و پیمان شکنی طلحه و زبیر و بروز زمینه های جنگ جمل و صفین, وی به همراهی امام حسن مجتبی(علیه السلام) مأمور تجهیز نیرو از شهر کوفه شدند.

در نبرد صفین, حماسه آفرینی های عمار در دفاع از جبهه حق و رسوا کردن نیروهای باطل بسیار چشمگیر بود. او در میدان نبرد, خطبه های شورانگیز می خواند و رزمندگان را به پیکار بی امان با متجاوزان و پیمان شکنان دعوت می کرد. خطابه های روشنگر او, به سپاه حق بصیرت بیشتری می داد. وقتی چشم او به پرچم عمروعاص افتاد, گفت:به خدا قسم, ما با این پرچم تاکنون سه بار جنگیده ایم و اینان در این جنگ هم هدایت شده نیستند و در همان کفر سابق به سر می برند.